خوشه را برگیر و بنشین ای سعید
یاد کن از آنکه بُن را میبرید
شاد باش و شاد زی اینک با حال
فقر و خطش را بشو پس بیخیال
ای مرفه کارمند بی حقوق
ای که بسیارید ایندم جوق جوق
ای نوشته فرم ها را بهر پول
ای بخورده زین سبب بسیار گول
فرم یارانه نمودی پر عزیز
تا روی با پول آن سوی ِ ونیز
فرم را پر کردی و ملق زدی
با کمر موزون بس لق لق زدی
گفته ای ماشین نداری زیر پا
دیزی ات پر باشد از آب و هوا
سقفِ بالاسر نوشتی آسمان
مالکی گفتی فقط یک از زنان
یک پسر داری تو شیطون و بلا
دختری داری چنان یاس منگولا
از حقوقت هم نوشتی توی ِ فرم
کم تر از خط فقیران است ونُرم
پس چونان بگذشت ایام مدید
دوره ای بگذشت و شد دور ِ جدید
حال میباشد جوابت در مبایل
دور تر از فکر و خاطر چند مایل
خوشة اول ببودی در نظر
پرت گشتی خوشة سوم دَمَر
درد میبینم تو را حاصل شده
فرم یارانه کنون کامل شده !!
حال دانستی مرفه بوده ای
بر شکم بیهوده کف را سوده ای
چون مرفه گشته ای اینک بَبَم
با خودت این جمله را گو دم به دم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر