می خواهم چند سطر بنویسم
برای او که دیگر نیست
برای او که برایش خاطره شده ام
چند سطر نانوشته اما خيس !
می خواهم چند سطر بنویسم
برای او که دیگر نیست
برای او که برایش خاطره شده ام
تنها چند سطر . . .
می خواهم چند سطر فریاد بزنم
برای تمام روزهایی
که می توانستم شاد باشم و نبودم
برای تمام دلتنگی هایی
که در شب های بی کسی ام بغض شد
اشک شد
سکوت شد !
پرده را كنار ميزنم
پنجره را ميگشايم
میخواهم دوباره بال بگشایم
دوباره پرواز کنم
دوباره بگویم "من هستم"
دوباره " باشم !! "
تمام این دست خط ها بوی تکرار می دهد
میخواهم غزلی شوم
از جنس آب
تا همه ی درد هایم آبی شوند
* * *
تمام شبم به اندیشه گذشت . . .
از کدام دلتنگی ام برایش بنویسم ؟
کدامین شب گریه ی خیسم را
برایش شرح دهم ؟!
در کدام سطر
از سردی دست های خالی ام
برایش بگویم ؟
* * *
آه . . . نه !
بگذار این نو آشیان
خیالی سبز برایش بماند
من به نداشتنش هم قانعم . . .
* * *
پنجره بازست هنوز
و تکه ای کاغذ
با چند سطر نانوشته
اما . . .
خیس !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر