۵.۰۵.۱۳۸۹

چند سطر نانوشته اما خیس !






می خواهم چند سطر بنویسم

برای او که دیگر نیست

برای او که برایش خاطره شده ام


چند سطر نانوشته اما خيس !



می خواهم چند سطر بنویسم

برای او که دیگر نیست

برای او که برایش خاطره شده ام

تنها چند سطر . . .

می خواهم چند سطر فریاد بزنم

برای تمام روزهایی

که می توانستم شاد باشم و نبودم

برای تمام دلتنگی هایی

که در شب های بی کسی ام بغض شد

اشک شد

سکوت شد !

پرده را كنار ميزنم

پنجره را ميگشايم

میخواهم دوباره بال بگشایم

دوباره پرواز کنم

دوباره بگویم "من هستم"

دوباره " باشم !! "

تمام این دست خط ها بوی تکرار می دهد

میخواهم غزلی شوم

از جنس آب

تا همه ی درد هایم آبی شوند


* * *

تمام شبم به اندیشه گذشت . . .

از کدام دلتنگی ام برایش بنویسم ؟

کدامین شب گریه ی خیسم را

برایش شرح دهم ؟!

در کدام سطر

از سردی دست های خالی ام

برایش بگویم ؟


* * *

آه . . . نه !

بگذار این نو آشیان

خیالی سبز برایش بماند

من به نداشتنش هم قانعم . . .


* * *

پنجره بازست هنوز

و تکه ای کاغذ

با چند سطر نانوشته

اما . . .

خیس !

هیچ نظری موجود نیست:

http://up.iranblog.com/images/0z5dgraxwa4j49a5ts77.gif http://up.iranblog.com/images/gv83ah5giec9g8jkopmc.gif