عادتم دادی به چشمات، حالا ترکم می کنی، من و انداختی تو دامت، حالا ترکم می کنی، من به پای تو گذاشتم، همه ی زندگیم رو، حالا ترکم می کنی، حالا ترکم می کنی، حالا ترکم می کنی؟ من به دیوار اتاقم، چه بزرگ و عاشقونه، عکست و نقاشی کردم، ولی تو.... بگو چطور دلت می یاد، حتی از تو دفتر خاطره هات اسم من و خط می زنی، قصه هام و پاک می کنی، حالا ترکم می کنی...؟! آخه ما که دل نداریم، حق آب و گل نداریم، بین تمومه عاشق ها نشستیم و هیچ کجا منزل نداریم...
پی نوشت: با من که شکسته ام کمی راه بیا / بالی بگشا و گاه و بیگاه بیا / آزرده مشو بیا گناه از من بود / گفتم که مقصرم تو کوتاه بیا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر