با من بمان و هیچگاه از کنارم نرو... تو باشی من نفس میگیرم ، تو باشی من جانی تازه میگیرم... با من باش ، تا آخرین نفس ، تا لحظه ای که جان دارم عزیزم... ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی ، با من بمان و زندگی را از من نگیر! مگر به جز تو چه کسی در این دنیا دارم ؟ تو تنها کسی هستی که دیوانه وار دوستش دارم ، تو تنها کسی هستی که همدم شب و روزم و رفیق لحظه های زندگی ام است ... ای همدم شب و روزم با رفتنت شبهایم را بی مهتاب و روزهایم را مثل شبهایم نکن ! ای رفیق لحظه های زندگی ام ، این لحظه های زیبای با تو بودن را از من نگیر ! همه دلخوشی ام تویی ، بهترین لحظه زندگی ام آن لحظه است که در کنار تو هستم و در آن چشمهای زیبایت نگاه میکنم و آرام با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم عزیزم...
بمان که با ماندنت در کنارم یک دنیا خوشبختی را به من هدیه میدهی !
ای زیباترین زیبایی ها ، ای مظهر خوبی ها ، ای تو لایق بهترین ها با منی که بدجور
دیوانه آن قلب مهربانت هستم بمان و با رفتنت زندگی را به کامم تلخ نکن !
با رفتنت من نیز از این دنیا خواهم رفت ، گفته بودم که این دنیا را بدون تو نمیخواهم!
از تمام دار این دنیا تنها تو را دارم و تنها تو را میخواهم !
تویی که قلبم را از عشق و محبت خودت جان دادی ، و به منی که خسته از تنهایی ها
بودم نفس دادی!
با من بمان ، تا آخرش ! آخرش همان لحظه ای است که می فهمی تنها تو را
میخواستم!
آخرش همان روزیست که خواهی فهمید چقدر تو را دوست داشته ام !
آخرش همان لحظه ای است که خواهی فهمید از عشقت مرده ام....
آری از عشقت مرده ام....
پس تا لحظه ای که از عشق تو نمرده ام با من بمان عزیزم..
پی نوشت: گفت بنويس گفتم با چه بنويسم قلم ندارم گفت با استخوانت بنويس گفتم مركب ندارم با چه بنويسم گفت با خونت بنويس گفتم ورق ندارم بر روي چه بنويسم گفت بر روي قلبت بنويس گفتم چه بنويسم گفت بنويس دوست دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر