ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را آسان نياوردم به دست
ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود
راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود
با غروری هم قد و بالای بام آسمان
بارها در خود شکستن کار آسانی نبود
بارها این دل به جرم عاشقی
زیر سنگینی ِ بار غم شکست
من تورا آسان نیاوردم به دست
در به دست آوردنت بردباریها شده
بی قراری ها شده شب زنده داری ها شده
در به دست آوردنت پایداریها شده
با ظلم و جور روزگار سازگاری ها شده
ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست . . .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر