وای باز دوباره حال و هوای خرداد و خاطره ها و ...
خرداد ها همیشه پر حادثه اند .
از یه طرف آخر ساله و خداحافظی و دفتر خاطرات .از یه طرف یاد سال گذشته همین روزا !!! همین شبا ی خرداد .که یادمه ساعت ۱۱.۵ که می شد همه خانواده می رفتیم توی میدون ولی عصر یا بالای خونمون که ستاد بود.
یادمه توی مدرسه دستبند می انداختیم و مدیرمون از پای بلندگو داد می زد: در بیارین !!
ساعت ۱۰.۵همه هر کاری داشتیم می ذاشتیم کنار میومدیم پای تلویزیون .بعدم که مناظره تموم می شد می رفتیم نفری ۱۰ تا پوستر در می آوردیم و می رفتیم .
اما امسال ...
اصلا یه جور دیگه است . نه به خاطر انتخابات .به خاطر این که هر امتحانو که می دم ...دوستامو میبینم و با خودم فکر می کنم : فقط ۸ بار دیگه می بینمشون ..۷ بار ...۶ بار و خلاصه همینجوری داره تموم می شه .
مطمئن باش و بروضربهات كاری بود دل من سخت شكست و چه زشتبه من و سادگیام خندیدیبه من و عشقی پاككه پر از یاد تو بود و خیالم میگفت تا ابد مال تو بودتو برو، برو تا راحتتر تكههای دل خود را آرام سر هم بند زنم
- دنیا این جوریه دیگه ؛ اگه گریه کنی میگن کم آوردی ، اگه بخندی میگن دیوونست ، اگه دل ببندی تنهات میزارن ، اگه عاشق بشی دلتو میشکنن ...
با این حال باید لحظه ای را گریست ، دمی را خندید ، ساعتی را دل بست و عمری عاشقانه زیست !!!
- اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت ، عاشقان سکوت شب را ویران می کردند ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر