۷.۱۷.۱۳۸۹

تو نیستی که ببینی...

اینجوری دیوونه وار نگام نکن... من خودم  دیونتم....

تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست
از تو می گویم
تو نیستی که ببینی
چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستی که ببینی
چگونه دور از تو
به روی هر چه در این خانه است
غبار سربی اندوه
بال گسترده است
تو نیستی که ببینی
دل رمیده ی من
به جز تو
یاد همه چیز را رها کرده است...



می دونم الان داری گریه می کنی قشنگم تو که می دونی تحمل اشکای زلالتو ندارم

می دونم سخته ولی تو بدون منم می تونی باور کن من نمی خواستم اینطوری بشه

نمیدونم چرا انقدر سنگدل شدند که نمی تونن درکمون کنن انگار خودشون جوون نبودن

ولی تو ناراحت نباش گلم حتما من لیاقته تو رو نداشتم

به خدا می سپارمت و برات آرزوی بهترین ها رو می کنم

اشکات و پاک کن گله من ...!

هیچ نظری موجود نیست:

http://up.iranblog.com/images/0z5dgraxwa4j49a5ts77.gif http://up.iranblog.com/images/gv83ah5giec9g8jkopmc.gif