۵.۱۹.۱۳۸۹
کاش میشد
کاش میشد زندگی را رنگ کرد"
کاش میشد توی کوچه زیر باران لحظه ها را ثبت کرد
کاش میشد زیر نور ماه فصل های تاریک سرنوشت را روشن کرد
کاش میشد زیر باران تر شد و این تر شدن را باور کرد
کاش میشد باور کرد
. . .
کاش میشد باور کرد که قو هم عاشق است
کاش میشد دید گریه مهتاب را بر حال زمین
کاش میشد پرواز کرد
کاش میشد دلدار را پیدا کرد
کاش
. . .
باران تمام شد و هنوز در حسرت یک کاش مانده ایم
ای ستاره ببین مرا
خیسم
اما نه از اشک
نه از بارن
"خیسم از طراوت نگاه تو
این از قصه امشب
اگه دوست دارین میتونین بهش بخندین
نمیدونم کی ایمیل هاتونو میخونید
ولی من شب به شب در این کنج سرک میکشم
پس تا قصه غصه ای دیگر شب هایتان آرام دنیایتان به کام
کاش میشد زیر باران ماند و هرگز تر نشد
کاش میشد رنگ های زندگی را پاک کرد
کاش میشد زیر نور ماه عاشق می شدیم
کاش می شد سینه را از عشق پاکی چاک کرد
کاش میشد در کشاکش های این دور زمان
خاطرات کهنه ار در خاک نسیان خاک کرد
کاش میشد از زبان هر کسی این را شنید
"کاش میشد کینه را از روی دلها پاک کرد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر