من خسته ترین واژه ملموس غروبم ,کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا می فهمید
هرچه گشتم در این شهر نبود اهل دلی که بداند غم دلتنگی وتنهایی ما ...!
به دریا شکوه بردم از شب دشت، وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت، به هر موجی که می گفتم غم خویش؛ سری میزد به سنگ و باز می گشت .!
تا توانی رفع غم از خاطری غمناک کن در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
اونیکه یار تو بود اگه غمخوار تو بود قلبشو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد
برای هزارمین بار پرسید: تاحالا شده من دلت رو بشکنم ؟ منم برای هزارمین بار به دروغ گوفتم: نه. هیچ وقت.............. تا مبدا دلش بشکنه
نمیدانم آسمان چگونه است و زمین چه سان که در هر
چه مینگرم تو را میبینم، نمیدانم به چه می اندیشم که روز هست خود را از یاد برده ام ، تنها چیزی که میدانم این است که هر چه دورتر میروی یادت نزدیک تر میآید و هر چه کمتر تو را میبینم نقشت بیشتر در دلم مینشیند!
می د ونی فرق اموزگار با روزگار چیه؟ اموزگار اول درس می ده بعد امتحان می گیره .ولی روزگار اول امتحان می گیره بعد درس می ده
رفتم به کنار رود - سر تا پا مست – رودم ، به هزار قصه ، می برد ز دست چون قصه ی درد خویش با او گفتم لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست !
بياراده متولد ميشويم بياختيارزندگي ميكنيم بدون اينكه بخواهيم ميميريم داريم زندگي مي كنيم و نميتونيم در تولد و مرگ دخالتي داشته باشيم، اما بياييد آنطور كه دوست داريم ديگران را دوست داشته باشيم و کاري بکنيم تا وقتي كه براي هميشه ميرويم خاطرمان در يادها و خاطره ها ماندگار شود
معلم اضيظم عذ اينكه به من خاندن و نوشطن عاموخطي حذار بار اضط ممنونم
نانوا هم جوش شیرین می زند بیچاره فرهاد!!!!!
تکيه به شونه هام نکن من از تو افتاده ترم ما که به هم نمي رسيم بسه ديگه بزار برم کي گفته بود به جرم عشق يه عمري پرپرت کنم حيف تو نيست کنج قفس چادر غم سرت کنم من نه قلندرشبم نه قهرمان قصه ها نه برده اي حلقه به گوش نه ناجي فرشته ها من عاشقم همين و بس غصه نداره بي کسيم قشنگيه قسمت ما ست که ما به هم نمي رسيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آنقولانزاي مرغي به ايران هم رسيد .... پسراي مجرد مراقب باشند حالا حالا ها نرند قاطي مرغ ها
محبت از درخت آموز که حتی سایه از هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک مرد بزرگ با شیوه رفتارش با مردان کوچک عظمت خود را نشان می دهد
سکوت دوستی است که هرگز خیانت نمی کند
دنیا سه رکن دارد:
1_اصلا عاشق نشو.2_اگه عاشق شدی واسه معشوقت بمیر3_اگه مردی خاک برسر بی جنبت
من خیلی دوستت دارم اگه می خوای بهت محبت کنم نقطه ها رو دنبال کن..................
................................................
.................................................
........................................................
..حالا دیدی کمبود محبت داری
اونی که صورتم رو نوازش میکنه تویی...
اونی که شبها لپم رو قرمز میکنه تویی...
اونی که صداش تا صبح تو گوشمه تویی...
پشه آخر یه روز می کشمت!!!
یکی تو راست میگی، یکی پینوکیو یکی تو مهربونی، یکی خرس مهربون
یکی تو قشنگ راه میری، یکی تنسی تاکسیدو یکی موهای تو قشنگه، یکی موهای آنشرلی
یکی خونه شما قشنگه، یکی خونه مادر بزرگه یکی تو سفیدی، یکی سفید برفی
یکی گوشهای تو قشنگه، یکی گوشهای زی زی گولو یکی نو خوشگلی، یکی پلنگ صورتی
یکی تو زبلی، یکی ملوان زبل یکی ما دوتا با هم خوبیم، یکی تام و جری
فرق من و تو:
گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم.
گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم.
گفتی من بجز تو به کسی فکر نمی کنم، گفتم اتفاقا من به خیلی ها فکر می کنم.
گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری.
گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو می کشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم.
گفتی ... ، گفتم... .
حالا فکر کردی فرق ما این هاست؟ نه!
فرق ما اینه که: تو دروغ گفتی، من راستشو.
ميخواستم بهت يه چيزی بگم که تاحالا به کسی نگفتم ...... دوو ....... ..... دوو. ..... ........ .....دووو وو.... ..... دوووس ........ دوووس ...... ........ دووووووووس ..... ......... .......... دوووووووووووست .... ....... دووووووووووووووست ..... ........... دوستا که بزنم زير گوشِت آدم ميشی!!
گفته بودم اگه دلت گرفته ست/كنج دلم جا واسه ي دلت هست شايد دلت خواستو پاهات نيومد/يا شايدم دلت باهات نيومد هر چي كه هست بذار كه گفته باشم/هرجا كه هست دلت منم باهاشم
ضرات امتحانات : افزايش بار علمي به طور نا خواسته ! کمبود شديد خواب و کاهش زمان لالا از هفت ساعت به هفت دقيقه ! رواج فرهنگ غلط پاچه خاري ! براي معلمان ! افزايش خشونت عليه حيوانات (خر زني !!!) چپ و چول شدن چشمها بر اثر روش هاي غلط تقلبي ! سردرد حاصل از تمرکز شديد براي يافتن راههاي مدرن تقلب
روزي مردي , عقربي را ديد که درون آب دست و پا مي زند . او تصميم گرفت عقرب را نجات دهد , اما عقرب انگشت او را نيش زد. مرد باز هم سعي کرد تا عقرب را از آب بيرون بياورد , اما عقرب بار ديگر او را نيش زد . رهگذري او را ديد و پرسيد:"براي چه عقربي را که نيش مي زند , نجات مي دهي" . مرد پاسخ داد:"اين طبيعت عقرب است که نيش بزند ولي طبيعت من اين است که عشق بورزم
زندگي گل سرخي است كه گلبرگهايش خيالي و خارهايش واقعي است .
--------------------------
چقدر سخت است منتظر كسي باشي كه هيچ وقت فكر آمدن نيست.
--------------------------------------
زندگي کتابي است پرماجرا ، هيچگاه آنرا به خاطر يک ورقش دور مينداز
--------------------------------------
نگامي که خدا انسان را اندازه مي گيرد متر را دور ''قلبش '' مي گذارد نه دور سرش
-----------------------------------
براي غلبه بر ظلمت كافي است چراغ روشن كنيم ، چون نمي توان ظلمت را روشن كرد .
------------------------------
آنكه از ما بالاتر است ما را بدبخت مي داند ، آن كه از ما پائين تر است ما را خوشبخت تصور مي كند ، اما هر دو در اشتباهند ، زيرا ما گاهي خوشبختيم و غالبا بدبخت : بدبختي ما در آن ايامي است كه به نقايص زندگي خود توجه داريم و خوشبختي ما در لحظات كوتاهي است كه به نعمتهاي زندگي خود نظر مي اندازيم .
----------------------------------
دواي همه دردها نيكي است ، به شرط آنكه ندانند شما نيكيد وگرنه نخواهند گذاشت نيك بمانيد .
--------------------------------
ثروتمند كسى نيست كه بيشترين ها را دارد؛بلكه كسى است كه به كمترين ها نياز دارد
--------------------------------------
درعالم دوچيزازهمه زيباتر است: آسمان پرستاره و وجداني آسوده
--------------------------------------
دليل موفقيت برخي از افراد انجام دادن کارهايي است که ديگران از انجام دادن آن سر باز ميزنند
-------------------------------
خداوند به هر پرنده اي دانه اي ميدهد ، اما آن را در داخل لانه اش نمي اندازد
----------------------------------
ه
بخشندگي را از گل بياموز، زيرا حتي ته كفشي كه لگدمالش ميكند را هم خوش بو ميكند
---------------------------------
گذشته کتابي است که بايد بارها خواند واز ان تجربه امو خت اينده کتابي است که اکنون توسط تو نوشته مي شو دبکو ش تا انچه را مي نگاري بعد ازخواندنش لذت ببري..
----------------------------------
هر كسي آمد مرا در خويش پيدا كرد ورفت در نگاهم بي كسي را يك معما كرد ورفت با كليد خستگي درهاي حسرت را گشود تكه هاي قلب خود را نذر فردا كرد و رفت فكرهاي پخته اش را پشت افكارم نوشت نسخه هاي بي كسي را بازامضاء كردورفت در نگاهي كه مرورش ،ياد آبي پاك بود كينه هاي كهنه اش را غرق دريا كرد و رفت دستهايش را پر از باران احساسم نمود آسمان را در نگاه خاك معنا كرد ورفت .
روزی که به دنیا آمدم صدایی در گوشم طنین افکند که تا اخر عمر با من خواهد ماند!
گفتم کیستی؟
گفت : غم .
خیال میکردم غم نام عروسکی است که میتوان با آن بازی کرد.
ولی حالا فهمیدم که :
خود عروسکی هستم بازیچه ی دست غم...
بايد خريدارم شوي تا من خريدارت شوم
با جون و دل يارم شوي تا عاشق زارت شوم
من نيستم چون ديگران بازيگر بازيگران
اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم
اگه كسی بهت گفت:
دوستت دارم
میمیرم برات
فدات شم
تمام زندگیمی
زود باور نكن!!!
اگه میخوایی امتحانش كنی.......
بهش بگو:
كارت سوخت رو میدی به من؟؟؟!!!
اگر آن که می رفت خاطرش را می برد
حافظ شعر نمی گفت
فرهاد سنگ نمی سفت
مجنون آشفته نمی خفت
نام من هر چند ديگر از دل تو پاک شد... نام تو با هر تپش در قلب من پژواک شد... نام من بی معنی و ديگر برايت هيچ نيست... نام تو حک شده به قلبم تا زمانی که تنم در خاک شد
ارزش يک سال را دانش آموزي که مردود شده مي داند.
ارزش يک ماه را مادري که فرزندي نارس به دنيا آورده مي داند.
ارزش يک هفته را سردبير يک هفته نامه مي داند.
ارزش يک دقيقه را شخصي که از قطار جا مانده.
و ارزش يک ثانيه را آنکه از تصادفي مرگبار جان بدر برده مي داند.
هر لحظه گنج بزرگي است، گنجتان را مفت از دست ندهيد! باز به خاطر بياوريد که زمان به خاطر هيچکس منتظر نمي ماند. ديروز به تاريخ پيوست، فردا معماست، و امروز هديه است
اي مرا با شعور شعر آميخته اين همه آتش به شعرم ريخته چون تب عشقم چنين افروختي لا جرم شعرم به آتش سوختي
عاشقي روح مرا آزرده است خنده هايم را زپيشم برده است. عاشقي را مي توان تحقير کرد؟ عاشقي را مي شود زنجير کرد؟ عاشقي تقصير يک پيغام نيست صحبت از آن دانه و اين دام نيست عاشقي يک اتفاق ساده نيست صحبت از دل بردن و دلداده نيست عاشقي يک کلبه ويرانه نيست صحبت از شمع و گل و پروانه نيست عاشقي تصوير يک پاييز نيست يک شب سردوملال انگيز نيست عاشقي چيزي براي هديه نيست طرح دريا وغروب و گريه نيست عاشقي یعنی لبخند خالق به مخلوق
خدايا آبروي من را به توانگري نگه دار و شخصيت من را با تنگدستي از بين مبر تا مبادا از روزي خواران تو روزي بخواهم و از آفريده هاي بد کردار طلب مهرباني کنم
درشهرعشق قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم که براش دعاکنم واي چي ميديدم باورم نميشه اون قلبه همون کسيه که چندساله پيش دله منو شکسته بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر