۵.۱۲.۱۳۸۹

چشمهایت

چه کسی چشم تو را دید و نشد عاشق تو؟
ای فدای دل بی غل و غش و صادق تو

بعد ازین چشم که زیبائی عالم در اوست
چه بجز محنت و غم داد به تو خالق تو؟

رودی از عشق تو در من بخروش است انگار
ای تنت آب روان و دل من قایق تو

تو به این خوبی و ، من با نفس خسته ء خود
چه سرایم ؟ چه بگویم ؟ که بود لایق تو

می هراسم من ازین عاطفهء چون آبت
تو بگو من چه کنم تا نشوم عاشق تو؟

بگذرم باید ازین شط هراس و تردید
تو چو عذرای منی ، من بشوم وامق تو ؟

شاعر عمیدرضا مشایخی


۳ نظر:

ناشناس گفت...

این شعر از سروده های جدید عمیدرضا مشایخی است لطفا نام شاعر را پای اثرش بنویسید

ناشناس گفت...

شاعر عمیدرضا مشایخی

ناشناس گفت...

جوانان عزیز امانت دار باشید و نام هر صاحب اثری را در کنار اثرش بنویسید منهم مثل دو دوست قبلی از شما گله مندم که چرا نام استاد عمیدرضا مشایخی را به همراه شعرش نیاورده اید

http://up.iranblog.com/images/0z5dgraxwa4j49a5ts77.gif http://up.iranblog.com/images/gv83ah5giec9g8jkopmc.gif