۵.۱۵.۱۳۸۹

هر شب که انتظارت را می برم به روز

هر شب که انتظارت را می برم به روز / شرمنده ام که بی تو نفس میکشم هنوز .

ثانیه ها می گذرند ، چشم به ساعت دوختم ، تو در یک قدمی من از من فرسنگ ها دوری ، کاش می توانستم گامی بردارم .

به لبخندی مرا از غم رها کن / مرا از بی کسی هایم جدا کن / اگر مردن سزای عاشقان است / برای مردنم هر شب دعا کن .

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم / عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند .

تا کجا باید سفر کرد تا کجا باید دوید / از کجا باید گذر کرد تا به قلب مهربان تو رسید ؟

تکیه گاه بودنم برای ماندن و بودن با تو ، برای لحظات دلدادگی ، برای لحظه ای تنها شدن با تو ! برای چشم دوختن همیشگی در چشمانت ، ثانیه ها آتش می زنند بر جسم و جانم .

عشق تو به تار و پود جانم بسته است / بی روی تو درهای جهانم بسته است .

وقتی دوتا دوست با هم صمیمی اند ، مرگ فقط یکی را داغدار می کند ولی جدایی هر دوتا رو !

خدا از بهترین ها فقط یه دونه خلق کرده ! دقت کردی که چقدر تنهایی ؟

شانه هایت را برای تکیه انتخاب کردم ، تو پناه منی در لحظه های بی قراریم ، در عبور بادهای خزان ، روی باغ شانه هایت هر وقت اندوهی نشست در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم


Click to join pc_aras

Click to join pc_aras


هیچ نظری موجود نیست:

http://up.iranblog.com/images/0z5dgraxwa4j49a5ts77.gif http://up.iranblog.com/images/gv83ah5giec9g8jkopmc.gif