کلمات کليدي : غزل خداحافظی , متن عاشقانه , متن غمگین و عاشقانه و احساسی , مطالب عاشقانه و احساسی و غمگین , ترانه عاشقانه و غمگین و احساسی , دلنوشته , حرف دل , جملات عاشقانه و احساسی و غمگین , حرفهای عاشقانه و غمگین و احساسی , متن عاشقانه زیبا و غمگین , مطالب عاشقانه زیبا , سخن عشقی , ترانه زیبا , مطالب عشقی , متن و ترانه و مطالب عاشقانه سال 89 , غمگین ترین مطالب و متون عاشقانه , غمگین ترین و زیبا ترین مطالب عاشقانه, مطالب علشقانه فوق العاده غمگین , قشنگترین مطالب عاشقانه , جدیدترین مطالب عاشقانه , قشنگترین ترانه های عاشقانه مطالب عاشقانه سوزناک , متون عاشقانه سوزناک , شعرهای عاشقانه و غمگین و احساسی , غمگین ترین شعرهای عاشقانه , شعر زیبا , نفس , جدیدترین مطالب عاشقانه و احساسی سال 89 , جدیدترین و غمگین ترین دلنوشته ها و سخنان و متون عاشقانه و احساسی , زیباترین مطالب عاشقانه , زیباترین سخنان عاشقانه , زیباترین دلنوشته ها , بهترین مطالب عاشقانه و احساسی , بهترین ترانه های عاشقانه و غمگین , غمگین ترین و عاشقانه ترین ترانه های عاشقانه
چقدر اینجا هراسانم
از لرزش نگاهت
از تکانهای دستانت
غزل خداحافظی
چقدر اینجا هراسانم
از لرزش نگاهت
از تکانهای دستانت
می ترسم از سکوت مسخره ام
می ترسم از اینکه
بشکند عادت نگاهم
می ترسم از این نان و نمک
که مرا به حرمتش به تو گره زده
می ترسم من از قسمهای نیلوفرانه مان
از بی خوابی های شبانه مان
از تیغ تیز تردید و اضطراب
می ترسم از گریز جاده ها
این دلهره ی جاده بی برگشت
این خیال یک طرفه
این تابلوی "ایست زندگی" می کُشدم
من از اینکه شعر هایم بی تو
چگونه آغاز میشود
از اینکه غزلهایم در پایان
بی تو چگونه به خواب می رود
من از اینکه دو بیتی زندگیم
بدون تو یک بیت بماند ، می ترسم
من می ترسم اگر شب چشمانم
بی درخشش تو تاریک شود
می ترسم اگر پای رفتنم بلرزد
می ترسم اگر دست خوشبخت مرگ
بر ترس من بخندد
می ترسم اگر شاهزاده قصه قاصدک ها
از کنار جادوی دستان باد رد شود
می ترسم اگر خاک بگیرد عادتت
مرگ من شود سعادتت
می ترسم اگر دریای مواج این دل
عادت کند به این سکون
خاموش شود اگر این نَفَس
در شمعی آرمیده در بستر خون
من می ترسم اگر
از زخم زبان مردم است
که آیینه نازک تو بشکند
که فرو بریزد این دلم
هر چند که احساسم گم است
می ترسم اگر بدزدند نامت را
جنس دستفروش زبان مردم شود
می ترسم من از خدا
که بگیرد تو را ز من
به حکم سرنوشت زور
به حکم صلاح و مصلحت
تکرار شود این مکررات
" شاید قسمت تو نبود ! "
دلهره دارم از خودم
که نگیرد دلم به تیغ نگاهت
نگیرد سکوت گوش تورا
نشنود حنجره ات صدای مرا
می ترسم اگر ردپایت خالی بماند
می ترسم اگر کلاغی پیر
غزل خداحافظی را بخواند
می ترسم
می ترسم . . .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر