چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم | چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم | |
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو | به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم | |
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر | من اینها هر دو با آئینهی دل روبرو کردم | |
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو | سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم | |
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را | ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم | |
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی | من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم | |
ازین پس شهریارا، ما و از مردم رمیدنها | که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم |
۷.۱۰.۱۳۸۹
حراج عشق
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر