ای کعبه دری باز بر وی دل ما کن | وی قبله دل و دیدهی ما قبله نما کن | |
از سینهی ما سوختگان آینهای ساز | وانگاه یکی جلوه در آئینهی ما کن | |
با زیبق این اشک و به خاکستر این غم | این شیشهی دل آینهی غیب نما کن | |
آنجاکه به عشاق دهی درد محبت | دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن | |
لنگان به قفای جرس افتادهی عشقیم | ای قافلهسالار نگاهی به قفاکن | |
چون زخمه به ساز دل این پیر خمیده | چنگی زن و آفاق پر از شور و نوا کن | |
او در حرم هفت سرا پردهی عفت | خواهی تو بدو بنگری ای دیده حیا کن | |
در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی | گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن | |
از بهر خلائق چه کنی طاعت معبود | باری چو عبادت کنی از بهر خدا کن |
۷.۱۰.۱۳۸۹
آئینه شاهی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر