منم که شعر و تغزل پناهگاه منست | چنانکه قول و غزل نیز در پناه منست | |
صفای گلشن دلها به ابر و باران نیست | که این وظیفه محول به اشک و آه منست | |
هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده به بوی | اگر که بوی وفا میدهد گیاه منست | |
کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست | هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه منست | |
من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی | که دلپسند تو ای دوست دلبخواه منست | |
چه جای ناله گر آغوشم از سهتار تهی است | که نغمهی قلمم شور و چارگاه منست | |
شکستن صف من کار بیصفایان نیست | که شهریارم و صاحبدلان سپاه منست | |
۷.۱۱.۱۳۸۹
سپاه من
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر