بزن که سوز دل من به ساز میگوئی | ز ساز دل چه شنیدی که باز میگوئی | |
مگر چو باد وزیدی به زلف یار که باز | به گوش دل سخنی دلنواز میگوئی | |
مگر حکایت پروانه میکنی با شمع | که شرح قصهی به سوز و گداز میگوئی | |
به یاد تیشهی فرهاد و موکب شیرین | گهی ز شور و گه از شاهناز میگوئی | |
کنون که راز دل ما ز پرده بیرون شد | بزن که در دل این پرده راز میگوئی | |
به پای چشمهی طبع من این بلند سرود | به سرفرازی آن سروناز میگوئی | |
به سر رسید شب و داستان به سر نرسید | مگر فسانهی زلف دراز میگوئی | |
بسوی عرش الهی گشودهام پر و بال | بزن که قصهی راز و نیاز میگوئی | |
نوای ساز تو خواند ترانهی توحید | حقیقتی به زبان مجاز میگوئی | |
ترانهی غزل شهریار و ساز صباست | بزن که سوز دل من به ساز میگوئی | |
۷.۱۱.۱۳۸۹
ساز صبا
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر