۷.۱۰.۱۳۸۹

ریای جوانی

کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد
زلف دوشیزه‌ی گل باشد و غماز نسیم بلبل شیفته، شوریده و شیدا باشد
سر به صحرا نهد آشفته‌تر از باد بهار هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد
رستخیز چمن و شاهد و ساقی مخمور چنگ و نی باشد و می باشد و مینا باشد
یار قند غزلش بر لب و آب آینه‌گون طوطی جانم از آن پسته شکرخا باشد
لاله افروخته بر سینه مواج چمن چون چراغ کرجی‌ها که به دریا باشد
این شکرخواب جوانی است که چون باد گذشت وای از این عمر که افسانه و ریا باشد
گوهر از جنت عقبا طلب ای دل ورنه خزفست آنچه که در چنته دنیا باشد
شهریاراز رخ احباب نظر باز مگیر که دگر قسمت دیدار نه پیدا باشد

هیچ نظری موجود نیست:

http://up.iranblog.com/images/0z5dgraxwa4j49a5ts77.gif http://up.iranblog.com/images/gv83ah5giec9g8jkopmc.gif