دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گیرم | گه از زمین و گه از آسمان سراغ تو گیرم | |
بهجای آب روان نیستم دریغ که در جوی | به سر بغلطم و در پیش راه باغ تو گیرم | |
نه لالهام که برویم به طرف باغ تو لیکن | به دل چو لاله بهر نوبهار داغ تو گیرم | |
به بام قصر بیا و چراغ چهره بیفروز | که راه باغ تو در پرتو چراغ تو گیرم | |
به انعکاس افق لکه ابر بینم و خواهم | چو زلف بور تو انسی به چشم زاغ تو گیرم | |
نسیم باغ تو خواهم شدن که شاخهی گل را | ز هر طرف که بچرخی دم دماغ تو گیرم | |
به جستجوی تو بس سرکشیدم از در و دیوار | سزد که منصب جاسوسی از کلاغ تو گیرم | |
حریف بزم شراب تو شهریار نباشد | مگر شبی به غلامی بکف ایاغ تو گیرم |
۷.۱۰.۱۳۸۹
در کوچه باغات شمران
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر