نالد به حال زار من امشب سهتار من | این مایهی تسلی شبهای تار من | |
ای دل ز دوستان وفادار روزگار | جز ساز من نبود کسی سازگار من | |
در گوشهی غمی که فراموش عالمی است | من غمگسار سازم و او غمگسار من | |
اشک است جویبار من و نالهی سهتار | شب تا سحر ترانهی این جویبار من | |
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه | یادش به خیر، خنجر مژگان یار من | |
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای | ماهی که آسمان بربود از کنار من | |
آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود | ای مایهی قرار دل بیقرار من | |
در حسرت تو میرم و دانم تو بیوفا | روزی وفا کنی که نیاید به کار من | |
از چشم خود سیاه دلی وام میکنی | خواهی مگر گرو بری از روزگار من | |
اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان | بیدار بود دیدهی شبزندهدار من | |
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک | بختش بلند نیست که باشد شکار من | |
یک عمر در شرار محبت گداختم | تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من | |
من شهریار ملک سخن بودم و نبود | جز گوهر سرشک در این شهریار من | |
۷.۱۱.۱۳۸۹
سه تار من
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر