هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم | روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم | |
بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل | همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم | |
شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید | داستان غم دوشنیه فراموش کنیم | |
هوش اگر آفت عشق تو شود زان لب لعل | عشوهای صاعقهی خرمن آن هوش کنیم | |
«امل دل را نبود تفرقه» ای جان بازآ | قصهی معرفت این است اگر گوش کنیم | |
اشک روشنگر چشم است ولیکن نه چنان | که چراغ دل افروخته خاموش کنیم | |
خون دل ریخته ترک نگهی، کو رستم ؟ | تا ز توران طلب خون سیاووش کنیم | |
شهریارا غزل نعز تو قولیست قدیم | سخنی تازه گرت هست بگو گوش کنیم |
۷.۱۰.۱۳۸۹
خون سیاووش
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر