بیداد رفت لالهی بر باد رفته را | یا رب خزان چه بود بهار شکفته را | |
هر لالهای که از دل این خاکدان دمید | نو کرد داغ ماتم یاران رفته را | |
جز در صفای اشک دلم وا نمیشود | باران به دامن است هوای گرفته را | |
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود | آخر محاق نیست که ماه دو هفته را | |
برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب | آوردهام به دیده گهرهای سفته را | |
ای کاش نالههای چو من بلبلی حزین | بیدار کردی آن گل در خاک خفته را | |
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست | تب موم سازد آهن و پولاد تفته را | |
یارب چها به سینهی این خاکدان در است | کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را | |
راه عدم نرفت کس از رهروان خاک | چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را | |
لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر | تا باز نشنود ز کس این راز گفته را | |
لعلی نسفت کلک در افشان شهریار | در رشته چون کشم در و لعل نسفته را |
۷.۱۰.۱۳۸۹
داغ لاله
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر