یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود | وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود | |
امروز در میانه کدورت نهاده پای | آن روز در میان من و دوست جانبود | |
کس دل نمیدهد به حبیبی که بیوفاست | اول حبیب من به خدا بیوفا نبود | |
دل با امید وصل به جان خواست درد عشق | آن روز درد عشق چنین بیدوا نبود | |
تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت | غم با دل رمیدهی ما آشنا نبود | |
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی | با چون منی بغیر محبت روا نبود | |
گر نای دل نبود و دم آه سرد ما | بازار شوق و گرمی شور و نوا نبود | |
سوزی نداشت شعر دلانگیز شهریار | گر همره ترانهی ساز صبا نبود | |
۷.۰۹.۱۳۸۹
بازار شوق
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر