| ای دل به ساز عرش اگر گوش میکنی | از ساکنان فرش فراموش میکنی | |
| گر نای زهره بشنوی ای دل بگوش هوش | آفاق را به زمزمه مدهوش میکنی | |
| چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب | گر خواب خود مشوش و مغشوش میکنی | |
| عشق مجاز غنچهی عشق حقیقت است | گل گوشکفته باش، اگر بوش میکنی | |
| از من خدای را غزل عاشقی مخواه | کز پیریم چو طفل قلمدوش میکنی | |
| زین اخگر نهفته دمیدن خدای را | بس اخگر شکفته که خاموش میکنی | |
| من شاه کشور ادب و شرم و عفتم | با من کدام دست در آغوش میکنی | |
| پیرانه سرمشاهدهی خط شاهدان | نیش ندامتی است که خود نوش میکنی | |
| من خود خطا به توبه بپوشم تو هم بیا | گر توبه با خدای خطا پوش میکنی | |
| گو جام باده جوش محبت چرا زند | ترکانه یاد خون سیاووش میکنی | |
| دنیا خود از دریچهی عبرت عزیز ماست | زین خاک و شیشه آینهی هوش میکنی | |
| با شعر سایه چند چو خمیازههای صبح | ما را خمار خمر شب دوش میکنی | |
| تهران بی صبا ثمرش چیست شهریار | نیما نرفته گر سفر یوش میکنی | |
۷.۱۰.۱۳۸۹
اخگر نهفته
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)




هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر