شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم | به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم | |
نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم | خمار و سست ولی سخت بیقرار تو بودم | |
همه به کاری و من دست شسته از همه کاری | همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم | |
خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل | در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم | |
اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری | تو یار من که نبودی منم که یار تو بودم | |
چو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دست | ولی به باغ تو دور از تو داغدار تو بودم | |
به کوی عشق تو راضی شدم به نقش گدائی | اگر چه شهره به هر شهر و شهریار تو بودم |
۷.۱۰.۱۳۸۹
خمار انتظار
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر