راه گم کرده و با رویی چو ماه آمدهای | مگر ای شاهد گمراه به راه آمدهای | |
باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه | گر بپرسیدن این بخت سیاه آمدهای | |
کشتهی چاه غمت را نفسی هست هنوز | حذر ای آینه در معرض آه آمدهای | |
از در کاخ ستم تا به سر کوی وفا | خاکپای تو شوم کاین همه راه آمدهای | |
چه کنی با من و با کلبهی درویشی من | تو که مهمان سراپردهی شاه آمدهای | |
میطپد دل به برم با همهی شیر دلی | که چو آهوی حرم شیرنگاه آمدهای | |
آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید | به سلام تو که خورشید کلاه آمدهای | |
شهریارا حرم عشق مبارک بادت | که در این سایهی دولت به پناه آمدهای | |
۷.۱۱.۱۳۸۹
شاهد گمراه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر