گمنامی و واقعیت شبیه سازی شده اینترنت امکان پرهیز از تعهد داشتن را فراهم می آورد. دریفوس استدلال می کند که اینترنت دشمن غایی تعهد بی قید و شرط در جامعة مدرن غربی است، ، درست همان طور که کی یرکگارد در زمان خودش مطبوعات را این چنین می دانست.
هیوبرت دریفوس فیلسوف معاصر آمریکایی و استاد دانشگاه برکلی در زمینه های متفاوتی طبع آزمایی کرده است. از جمله او یکی از منتقدان تأثیرگذار پروژة هوش مصنوعی بوده است، که محور کتاب مشهور او «آن چه کامپیوترها نمی توانند انجام دهند» (۱۹۷۲) بود. کتابی که او بعدها دنباله ای هم بر آن نوشت تحت عنوان «آنچه کامپیوترها هنوز نمی توانند انجام دهند». او در این کتاب ها و در کتاب ها و مقالات دیگرش از دیدگاهی پدیدار شناسانه بر تفاوت بنیادی میان انسان های متجسد و دارای کالبد و ماشین های نامتجسد تأکید کرده است. محور اصلی نقد او اولین مقالات و کتاب هایش در ابتدای دهة ۱۹۷۰ بر پروژة هوش مصنوعی که در آن زمان در جریان بود، متمرکز بود، این پروژه که بعدها آن را «هوش مصنوعی خوب سبک قدیم» (AIFOG) نامیدند، در واقع آن سنت افلاطونی و دکارتی را دنبال می کرد که توانایی های فکری انتزاعی را مهم ترین جنبة هوش انسانی به حساب می آورد. براساس همین عقیده بود که پژوهش گران AIFOG برای اجرای پروژه هوش مصنوعی شان کامپیوترها را با معرف های سمبولیک قواعد و فاکت ها برنامه ریزی کردند به این امید که این امر نهایتاً به کامپیوترها توانایی کنش هوشمندانه اعطا کند.
امروزه پس از چند دهة تلاش درستی انتقاد دریفوس از این پروژه آشکار شده و برنامة تحقیقاتی AIFOG تقریباً رو به زوال می رود و پژوهش گران اصلی هوش مصنوعی به سوی الگوهایی از ذهن انسان با پیچیدگر بیشتر رو آورده اند. دریفوس در نقدش بر برنامه پژوهشی AIFOG از این استدلال نیچه تبعیت می کند که توانایی های عاطفی و شهودی وجود متجسدها در جهان برای کنش هوشمندانه نقشی بنیادی دارند.
دریفوس در کتابش «دربارة اینترنت» در واقع به بسط دادن نظر انتقادی اش دربارة هوش مصنوعی در مواجهه با پدیدة اینترنت می پردازد.، پدیده ای که به قول خودش در مقدمة کتاب، صرفاً یک ابداع جدید تکنولوژیک نیست، بلکه معرف سنخ جدیدی از ابداعات تکنولوژیک است، سنخی که می تواند آشکارکنندة ماهیت خود تکنولوژی باشد. به نظر او تا به حال ابداعات تکنولوژیک در ابتدا برای رفع نیازهایی مشخص به وجود آمده و سپس عوارض جانبی غیرقابل انتظاری را آفریده اند. مثلاً تلفن ابتدا برای تسهیل ارتباطات در تجارت به وجود آمد اما امروزه به وسیله متعارف کاملاً خانگی و حتی برای پرکردن فضای خصوصی بدل شده است. اما در مورد اینترنت که در ابتدا برای به وجود آوردن ارتباط بین دانشمندان به وجود آمد، این امر کاملاً به حاشیه رانده شده و مشخص شده است که اصولاً اینترنت آن قدر فراگیر و مرتباً در حال تغییر است که به جای آن که وسیله ای برای برطرف کردن نیازی خاص باشد، هرلحظه کاربرد تازة غافل گیرکننده ای برای آن کشف می شود و به این ترتیب به جوهر تکنولوژی یعنی این که دسترسی هر چیزی امکان پذیر شود، نزدیک شده است. دریفوس در این جا به پیروی از هایدگر به این خطر تکنولوژی مدرن (واینترنت به عنوان نمونه ای کامل از آن) اشاره می کند که سوژه انسانی در خطر محو شدن در برابر تولید ابژه های تکنولوژیک مدرن است. یا به عبارت دیگر انسان مدرن در خطر بردگی تکنولوژی مدرن است.
کتاب به چهار فصل تقسیم می شود. دریفوس در فصل اول به «گزافه گویی دربارة ابر پیوندها (هایپرلینک ها)» به شکست هوش مصنوعی در بازیابی اطلاعات دارای مناسبت در اینترنت می پردازد و نشان می دهد که شکل حقیقی و حرکت جسم های ما نقشی اساسی در به وجود آمدن معنا دارد و فقدان تجسد به فقدان مناسبت می انجامد. هنگامی که ما در اینترنت جست وجو می کنیم، بدن ما در این جست وجو شرکتی ندارد. جست وجو توسط یک موتور جست وجو صورت می گیرد که از قواعد و فاکت های معینی پیروی می کند، یعنی وضعیتی شبیه یک انسان مبتدی در مدل کسب مهارتی، که دریفوس در فصل بعدی آن را مفصلاً شرح می دهد چنین موتور جست وجویی نمی تواند عناصر مختص موقعیت را مورد ملاحظه قرار دهد و به این ترتیب عملکردی در سطح پایین مهارت خواهد داشت.
مسأله دیگر که دریفوس در این فصل به آن می پردازد این است که اینترنت حاوی مقادیر هنگفتی از اطلاعات ابرپیوند یافته (هایپرلینک شده) است بدون آن که کتابداری وجود داشته باشد که آنها را طبقه بندی یا انتخاب کند. سازمان بندی اطلاعات در اینترنت تک سطحی و انعطاف پذیر است و امکان اجازة همه لینک های ممکن را می دهد، هرچیزی را حفظ می کند و همة متن ها را در دسترس قرار می دهد. چنین خصوصیاتی به گفتة دریفوس زمینه را برای رشد یافتن گسترش بین متنی و جست وجوی بازیگوشانه و غیرمتعهد بدون هدف واضح فراهم می کند. به این ترتیب اینترنت «سوژة مدرن با هویت ثابت را که میل به داشتن مدلی کامل و قابل اعتماد از جهان دارد» موجب نمی شود، بلکه سوژة پست مدرنی متلوّنی را می آفریند که آمادگی گشایش به افق های همیشه جدید را دارد.
در فصل دوم کتاب با نام «یادگیری از راه دور چقدر از آموزش دور است؟» دریفوس دربارة پدیدارشناسی آموزش مهارت ها و نیاز به شاگردی کردن مستقیم برای کسب کردن سطوح بالای مهارت بحث می کند. او معتقد است که بدون درگیر شدن و حضور، مهارت آموزی ممکن نیست.
دریفوس در این فصل یک مدل کسب مهارت شامل پنج شیوة کارکرد را از مرحلة «مبتدی» تا مرحله خبرگی شهودی که آن را «فرد عملی» می نامد ارائه می دهد. فضای سیبرنتیکی در اینترنت حوزه تعاملات بدون خطرپذیری است که در آن تعهدی واقعی وجود ندارد و بنابراین یادگیرندگان امکان رسیدن به مرحله ای بالاتر از «کاردانی» را ندارند. به قول دریفوس «اگر حضور از راه دور [در اینترنت] نتواند تدریس در کلاس درس و حضور در سالن سخنرانی را به نحوی انتقال دهد که از طریق آن مشارکت جویی شاگردان توسط معلمان متعهد و حضور شاگردان نزد استادانی امکان پذیر شود که سبک عمل آنها به طور روزمره برای این شاگردان آشکار باشد تا مورد تقلید قرار گیرد، آن گاه یادگیری از راه دور تنها می تواند کاردانی به وجود آورد و تبحر و خرد عملی کاملاً دور از دسترس خواهند ماند». تأکید دریفوس بر اهمیت حضور جسمی روزمره در نزد استادان برای کسب سطوح مهارتی در حد استادی و خرد عملی است.
دریفوس روشن می کند حضور جسمی به صورت شاگردی کردن تنها راه بدست آوردن یک سبک است. منظور از «سبک» خصوصیات رویکرد استاد و شیوه مشکل گشایی توسط اوست. به قول دریفوس «یک معلم الهام بخش مانند ویتگنشتاین نسل های متعددی از داشنجویان را به جای می گذارد که نه تنها سبک او بلکه حتی اطوار او را تقلید می کند».
فصل سوم کتاب «حضور از راه دور نامتسجد و متروک شدن امر واقعی» به توصیف بدن به عنوان منبع حس ما از تسلط بر واقعیت می پردازد و این که چگونه فقدان پیوستگی و هماهنگی پس زمینه ای- که خصوصیت حضور از راه دور است- به فقدان درک واقعیت افراد و اشیا می انجامند.
اینترنت نمی تواند دستیابی به تسلط کامل را موجب شود. دریفوس در این فصل از برداشت مر لوپونتی از «حداکثر تسلط» استفاده می کند که مقصود از آن گرایشی جسمی برای بدست آوردن تسلط مطلوب بر جهان است. هنگامی که ما به چیزی می نگریم گرایش داریم، بدون فکر کردن به این کار بهترین فاصله را برای دریافت شی هم به عنوان یک کل و هم بخش های مختلف آن پیدا کنیم» این حداکثر تسلط یا احاطه گرایش بدن ما، از طریق حرکت کردن مداوم، تجربه های ما در این جهان را به صورت تجربیاتی از اشیا پایدار سازمان دهد. دریفوس در پیروی از پدیدارشناسی جسم مرلوپونتی این بحث را مطرح می کند که اگر حسی از حضور [واقعی] باید در حضور از راه دور وجود داشته باشد، ما باید مداوماً امکان بدست آوردن تسلط بر هر چیز را که در مقابل ما قرار می گیرد را فراهم کنیم. چنین وضعیتی هنوز در فضای سیبرنتیکی به وجود نیامده است و احتمالا هرگز به وجود نخواهد آمد. تعامل میان بدن ها، آنچنان که مرلوپونتی آن را بیان می کند، به عبارت دیگر تعامل و روزمره متجسد را نمی توان در فضای سیبرنتیکی کسب کرد، هرچه قدر هم که این رابطه با تصاویر سه بعدی، صدای استریو، کنترل رباتی از راه دور و غیره غنی شده باشد. فصل پایانی کتاب با نام «نیهیلیسم در بزرگراه اطلاعاتی: گمنامی در برابر تعهد در عصر حاضر» به طور مشروح توضیح می دهد که چگونه معنا نیاز به تعهد و تعهد واقعی به خطرپذیری واقعی نیاز دارد؛ در حالی که اینترنت ما را به اجتناب کردن از خطر تعهد واقعی سوق می دهد.
گمنامی و واقعیت شبیه سازی شده اینترنت امکان پرهیز از تعهد داشتن را فراهم می آورد. دریفوس استدلال می کند که اینترنت دشمن غایی تعهد بی قید و شرط در جامعة مدرن غربی است، درست همان طور که کی یرکگارد در زمان خودش مطبوعات را این چنین می دانست. جست وجوگران گمنام و نامتعهد اینترنت لذت را به محور زندگی های ما بدل می کنند. این جست وجوگران به قول کی یرکگارد در حوزة زیباشناختی وجود زندگی می کنند، که نهایتاً نومیدی را برای آنها به بار می آورد. تنها راه خروج از این ناامیدی پذیرفتن تعهد بی قید و شرط حوزة مذهبی وجود است. با وجود آن که اینترنت تعهد بی قید و شرط را منع نمیکند، امکان بر دوش گرفتن چنین تعهدی را تضعیف خواهد کرد. به قول دریفوس: «برای آزمودن این که آیا فردی تعهد بی قید و شرط دارد، باید دید که آیا فرد اشتیاق و شجاعت انتقال دادن آنچه را آموخته است از شبکه به دنیای واقعی دارد یا نه». در اینجا هم مانند مسأله کسب کردن مهارت دریفوس این امکان را مد نظر قرار نمی دهد که آنچه در فضای سیبرنتیکی آموخته می شود عمدتاً در همان فضای سبرنتیکی مورد استفاده قرار می گیرد. در مجموع در این کتاب اینترنت وسیله ای خطرناک برای یادگیری شمرده می شود که به علت گرایش ذاتی آن بر غلبه یافتن بر ما و سوق دادن ما به سوی زندگی بدون تعهد در حوزة زیباشناختی باید با احتیاط بسیار با آن برخورد کرد.
هیوبرت دریفوس فیلسوف معاصر آمریکایی و استاد دانشگاه برکلی در زمینه های متفاوتی طبع آزمایی کرده است. از جمله او یکی از منتقدان تأثیرگذار پروژة هوش مصنوعی بوده است، که محور کتاب مشهور او «آن چه کامپیوترها نمی توانند انجام دهند» (۱۹۷۲) بود. کتابی که او بعدها دنباله ای هم بر آن نوشت تحت عنوان «آنچه کامپیوترها هنوز نمی توانند انجام دهند». او در این کتاب ها و در کتاب ها و مقالات دیگرش از دیدگاهی پدیدار شناسانه بر تفاوت بنیادی میان انسان های متجسد و دارای کالبد و ماشین های نامتجسد تأکید کرده است. محور اصلی نقد او اولین مقالات و کتاب هایش در ابتدای دهة ۱۹۷۰ بر پروژة هوش مصنوعی که در آن زمان در جریان بود، متمرکز بود، این پروژه که بعدها آن را «هوش مصنوعی خوب سبک قدیم» (AIFOG) نامیدند، در واقع آن سنت افلاطونی و دکارتی را دنبال می کرد که توانایی های فکری انتزاعی را مهم ترین جنبة هوش انسانی به حساب می آورد. براساس همین عقیده بود که پژوهش گران AIFOG برای اجرای پروژه هوش مصنوعی شان کامپیوترها را با معرف های سمبولیک قواعد و فاکت ها برنامه ریزی کردند به این امید که این امر نهایتاً به کامپیوترها توانایی کنش هوشمندانه اعطا کند.
امروزه پس از چند دهة تلاش درستی انتقاد دریفوس از این پروژه آشکار شده و برنامة تحقیقاتی AIFOG تقریباً رو به زوال می رود و پژوهش گران اصلی هوش مصنوعی به سوی الگوهایی از ذهن انسان با پیچیدگر بیشتر رو آورده اند. دریفوس در نقدش بر برنامه پژوهشی AIFOG از این استدلال نیچه تبعیت می کند که توانایی های عاطفی و شهودی وجود متجسدها در جهان برای کنش هوشمندانه نقشی بنیادی دارند.
دریفوس در کتابش «دربارة اینترنت» در واقع به بسط دادن نظر انتقادی اش دربارة هوش مصنوعی در مواجهه با پدیدة اینترنت می پردازد.، پدیده ای که به قول خودش در مقدمة کتاب، صرفاً یک ابداع جدید تکنولوژیک نیست، بلکه معرف سنخ جدیدی از ابداعات تکنولوژیک است، سنخی که می تواند آشکارکنندة ماهیت خود تکنولوژی باشد. به نظر او تا به حال ابداعات تکنولوژیک در ابتدا برای رفع نیازهایی مشخص به وجود آمده و سپس عوارض جانبی غیرقابل انتظاری را آفریده اند. مثلاً تلفن ابتدا برای تسهیل ارتباطات در تجارت به وجود آمد اما امروزه به وسیله متعارف کاملاً خانگی و حتی برای پرکردن فضای خصوصی بدل شده است. اما در مورد اینترنت که در ابتدا برای به وجود آوردن ارتباط بین دانشمندان به وجود آمد، این امر کاملاً به حاشیه رانده شده و مشخص شده است که اصولاً اینترنت آن قدر فراگیر و مرتباً در حال تغییر است که به جای آن که وسیله ای برای برطرف کردن نیازی خاص باشد، هرلحظه کاربرد تازة غافل گیرکننده ای برای آن کشف می شود و به این ترتیب به جوهر تکنولوژی یعنی این که دسترسی هر چیزی امکان پذیر شود، نزدیک شده است. دریفوس در این جا به پیروی از هایدگر به این خطر تکنولوژی مدرن (واینترنت به عنوان نمونه ای کامل از آن) اشاره می کند که سوژه انسانی در خطر محو شدن در برابر تولید ابژه های تکنولوژیک مدرن است. یا به عبارت دیگر انسان مدرن در خطر بردگی تکنولوژی مدرن است.
کتاب به چهار فصل تقسیم می شود. دریفوس در فصل اول به «گزافه گویی دربارة ابر پیوندها (هایپرلینک ها)» به شکست هوش مصنوعی در بازیابی اطلاعات دارای مناسبت در اینترنت می پردازد و نشان می دهد که شکل حقیقی و حرکت جسم های ما نقشی اساسی در به وجود آمدن معنا دارد و فقدان تجسد به فقدان مناسبت می انجامد. هنگامی که ما در اینترنت جست وجو می کنیم، بدن ما در این جست وجو شرکتی ندارد. جست وجو توسط یک موتور جست وجو صورت می گیرد که از قواعد و فاکت های معینی پیروی می کند، یعنی وضعیتی شبیه یک انسان مبتدی در مدل کسب مهارتی، که دریفوس در فصل بعدی آن را مفصلاً شرح می دهد چنین موتور جست وجویی نمی تواند عناصر مختص موقعیت را مورد ملاحظه قرار دهد و به این ترتیب عملکردی در سطح پایین مهارت خواهد داشت.
مسأله دیگر که دریفوس در این فصل به آن می پردازد این است که اینترنت حاوی مقادیر هنگفتی از اطلاعات ابرپیوند یافته (هایپرلینک شده) است بدون آن که کتابداری وجود داشته باشد که آنها را طبقه بندی یا انتخاب کند. سازمان بندی اطلاعات در اینترنت تک سطحی و انعطاف پذیر است و امکان اجازة همه لینک های ممکن را می دهد، هرچیزی را حفظ می کند و همة متن ها را در دسترس قرار می دهد. چنین خصوصیاتی به گفتة دریفوس زمینه را برای رشد یافتن گسترش بین متنی و جست وجوی بازیگوشانه و غیرمتعهد بدون هدف واضح فراهم می کند. به این ترتیب اینترنت «سوژة مدرن با هویت ثابت را که میل به داشتن مدلی کامل و قابل اعتماد از جهان دارد» موجب نمی شود، بلکه سوژة پست مدرنی متلوّنی را می آفریند که آمادگی گشایش به افق های همیشه جدید را دارد.
در فصل دوم کتاب با نام «یادگیری از راه دور چقدر از آموزش دور است؟» دریفوس دربارة پدیدارشناسی آموزش مهارت ها و نیاز به شاگردی کردن مستقیم برای کسب کردن سطوح بالای مهارت بحث می کند. او معتقد است که بدون درگیر شدن و حضور، مهارت آموزی ممکن نیست.
دریفوس در این فصل یک مدل کسب مهارت شامل پنج شیوة کارکرد را از مرحلة «مبتدی» تا مرحله خبرگی شهودی که آن را «فرد عملی» می نامد ارائه می دهد. فضای سیبرنتیکی در اینترنت حوزه تعاملات بدون خطرپذیری است که در آن تعهدی واقعی وجود ندارد و بنابراین یادگیرندگان امکان رسیدن به مرحله ای بالاتر از «کاردانی» را ندارند. به قول دریفوس «اگر حضور از راه دور [در اینترنت] نتواند تدریس در کلاس درس و حضور در سالن سخنرانی را به نحوی انتقال دهد که از طریق آن مشارکت جویی شاگردان توسط معلمان متعهد و حضور شاگردان نزد استادانی امکان پذیر شود که سبک عمل آنها به طور روزمره برای این شاگردان آشکار باشد تا مورد تقلید قرار گیرد، آن گاه یادگیری از راه دور تنها می تواند کاردانی به وجود آورد و تبحر و خرد عملی کاملاً دور از دسترس خواهند ماند». تأکید دریفوس بر اهمیت حضور جسمی روزمره در نزد استادان برای کسب سطوح مهارتی در حد استادی و خرد عملی است.
دریفوس روشن می کند حضور جسمی به صورت شاگردی کردن تنها راه بدست آوردن یک سبک است. منظور از «سبک» خصوصیات رویکرد استاد و شیوه مشکل گشایی توسط اوست. به قول دریفوس «یک معلم الهام بخش مانند ویتگنشتاین نسل های متعددی از داشنجویان را به جای می گذارد که نه تنها سبک او بلکه حتی اطوار او را تقلید می کند».
فصل سوم کتاب «حضور از راه دور نامتسجد و متروک شدن امر واقعی» به توصیف بدن به عنوان منبع حس ما از تسلط بر واقعیت می پردازد و این که چگونه فقدان پیوستگی و هماهنگی پس زمینه ای- که خصوصیت حضور از راه دور است- به فقدان درک واقعیت افراد و اشیا می انجامند.
اینترنت نمی تواند دستیابی به تسلط کامل را موجب شود. دریفوس در این فصل از برداشت مر لوپونتی از «حداکثر تسلط» استفاده می کند که مقصود از آن گرایشی جسمی برای بدست آوردن تسلط مطلوب بر جهان است. هنگامی که ما به چیزی می نگریم گرایش داریم، بدون فکر کردن به این کار بهترین فاصله را برای دریافت شی هم به عنوان یک کل و هم بخش های مختلف آن پیدا کنیم» این حداکثر تسلط یا احاطه گرایش بدن ما، از طریق حرکت کردن مداوم، تجربه های ما در این جهان را به صورت تجربیاتی از اشیا پایدار سازمان دهد. دریفوس در پیروی از پدیدارشناسی جسم مرلوپونتی این بحث را مطرح می کند که اگر حسی از حضور [واقعی] باید در حضور از راه دور وجود داشته باشد، ما باید مداوماً امکان بدست آوردن تسلط بر هر چیز را که در مقابل ما قرار می گیرد را فراهم کنیم. چنین وضعیتی هنوز در فضای سیبرنتیکی به وجود نیامده است و احتمالا هرگز به وجود نخواهد آمد. تعامل میان بدن ها، آنچنان که مرلوپونتی آن را بیان می کند، به عبارت دیگر تعامل و روزمره متجسد را نمی توان در فضای سیبرنتیکی کسب کرد، هرچه قدر هم که این رابطه با تصاویر سه بعدی، صدای استریو، کنترل رباتی از راه دور و غیره غنی شده باشد. فصل پایانی کتاب با نام «نیهیلیسم در بزرگراه اطلاعاتی: گمنامی در برابر تعهد در عصر حاضر» به طور مشروح توضیح می دهد که چگونه معنا نیاز به تعهد و تعهد واقعی به خطرپذیری واقعی نیاز دارد؛ در حالی که اینترنت ما را به اجتناب کردن از خطر تعهد واقعی سوق می دهد.
گمنامی و واقعیت شبیه سازی شده اینترنت امکان پرهیز از تعهد داشتن را فراهم می آورد. دریفوس استدلال می کند که اینترنت دشمن غایی تعهد بی قید و شرط در جامعة مدرن غربی است، درست همان طور که کی یرکگارد در زمان خودش مطبوعات را این چنین می دانست. جست وجوگران گمنام و نامتعهد اینترنت لذت را به محور زندگی های ما بدل می کنند. این جست وجوگران به قول کی یرکگارد در حوزة زیباشناختی وجود زندگی می کنند، که نهایتاً نومیدی را برای آنها به بار می آورد. تنها راه خروج از این ناامیدی پذیرفتن تعهد بی قید و شرط حوزة مذهبی وجود است. با وجود آن که اینترنت تعهد بی قید و شرط را منع نمیکند، امکان بر دوش گرفتن چنین تعهدی را تضعیف خواهد کرد. به قول دریفوس: «برای آزمودن این که آیا فردی تعهد بی قید و شرط دارد، باید دید که آیا فرد اشتیاق و شجاعت انتقال دادن آنچه را آموخته است از شبکه به دنیای واقعی دارد یا نه». در اینجا هم مانند مسأله کسب کردن مهارت دریفوس این امکان را مد نظر قرار نمی دهد که آنچه در فضای سیبرنتیکی آموخته می شود عمدتاً در همان فضای سبرنتیکی مورد استفاده قرار می گیرد. در مجموع در این کتاب اینترنت وسیله ای خطرناک برای یادگیری شمرده می شود که به علت گرایش ذاتی آن بر غلبه یافتن بر ما و سوق دادن ما به سوی زندگی بدون تعهد در حوزة زیباشناختی باید با احتیاط بسیار با آن برخورد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر