دانلود تمام شعر های صوتی استاد شهریار با حجم کم
سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سرودهاست. وی در تبریز بهدنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری کردهاند.
مهمترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی بهشمار میرود و شاعر در آن از اصالت و زیباییهای روستا یاد کردهاست.
شهریار در سرودن انواع گونههای شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشتهاست. از جملهٔ غزلهای معروف او میتوان به علی ای همای رحمت و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشتهاست.
برای دانلود هر قطعه ادبی شعر استاد شهریار بر روی فلش های بالای اشعار کلیک بفرمائید
1 دلدارم آمدست که دیدار تازه کن
2 وای چه خسته می کند، تنگی این قفس مرا
3 جوانی حسرتا، با من وداع جاودانی کرد
4 ستایش مر خدا را شاید و شکر و سپاس او را
5 گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر
6 روی در کعبه این کاخ کبود آمده ایم
7 دلم جواب بلی می دهد صلای تو را
8 ناله زد بوم از خراسانم که گلشن نیز رفت
9 ای خدا هر خبری می شنویم، جانگدازست و عذابیست علیم
10 فـَرخا چونی و چون می چرخدت ایام عمر
11 نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
12 دوستانم ناخلف انگاشتند
13 دلها که آرزوی امام رضا کنند
14 هرکه نه در سایه ایمان شود
15 ای کعبه دری باز به روی دل ما کن
16 کوره ی عشق بیافروز که کانون باشی
17 چه جای سر اگر سرور نباشد
18 خبر وای به سر وقت من آمد شب دوش
19 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
20 تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
21 آن را که خواندی ای دل غافل حبیب من
22 قمار عاشقان بُردی ندارد از نَـداران پرس
23 تا باد صبا کوی تو اش دسترس افتاد
24 ای فلک خون دل از خوان تو، نان ما را بس
25 شب است و چشم من و شمع اشک بارانند
26 چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
27 الا ای نوگل رعنا که رَشک شاخ شمشادی
28 تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
28 تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
29 باز پیرانه سرم عشق تو در یاد آمد
30 آوخ آن وحشی غزال دل شکار از من رمید
31 شب است و چشم به راه ستاره ی سحرم
32 یارب آن یوسف گمگشده به من باز رسان
33 ابدیت که به هر جلوه تجلا می کرد
34 ستون عرش خدا قائم از قیام محمد
35 نیما! غم دل گو که غریبانه بگرییم
36 هنوز هست به گوشم صدای سبحانی
37 گذار آرد مه من گاه گاه از اشتباه اینجا
38 ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
39 در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
40 بهار آمد و فرخ فرح، فراز آورد
41 بنال ای نی که من غم دارم امشب
42 مرا هر گه بهار آید، به خاطر یاد یار آرد
43 به دوش ِ دل ز غم عشق بارها دارم
44 نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
45 ماه من! چهره برافروز که آمد شب عید
46 ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
47 سر بر آرید حریفان که سبویی بزنیم
48 مرا ندیده برفتی، ندیده ام بگرفتی
49 صحنه آفاق چون تو ماه ندارد
50 تا نپنداری که من سر پیچم از پیمان پیر
51 سری به سینه خود تا صفا توانی یافت
52 دامن مکش به ناز، که هجران کشیده ام
53 آسمان خود خبر از عالم درویشان است
54 تا جلوه کرد طلعت ساقی به جام ما
55 سر خوش آنان که سر خیره به خمخانه زدند
56 منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
57 رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد
58 بود آیا که در صلح وصفا بگشایند
59 همدمان یارب کجا رفتند و یاران را چه شد
60 آنان که سرمه از رد ِ پای شما کنند
61 علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
62 گر گوش مال عشق نبودی به ساز من
63 آمد بهار و لاله شد از ژاله پر ز می
64 کوی میخانه ما آب و هوایی دارد
65 رو به هر قبله که کردم، صنما سوی تو بود
66 خیز تا خیمه ی عزلت به خرابات بریم
67 هر رایت از تو دیدم، بود از بلندی آیت
68 از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
69 چشم و ابروی تو تا تیر و کمانی دارد
70 اسم اعظم باز گردد با سلیمان غم مخور
71 نه غمی می رود و نی هوسی می آید
72 نه از این ورطه نجاتی که کناری گیرند
73 تا بود خون جگر خوان جهان این همه نیست
74 باغ ها خلوت و خالی است کجایی بلبل
75 به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ
76 رسیدم در تو و دستت ز دامن برنمی دارم
77 ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
78 محرم آمد و نو کرد درد و داغ حسین
79 سالها دخمه ی خود ظلمت زندان کردم
80 ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است
81 کس نیست در این گوشه فراموش تر از من
82 پرتو ذات ازل را دو جهان ذراتند
83 کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
84 در بهاران سری از خاک برون آوردن
85 الا ای هدهد تخت سلیمان
86 مستمندم بسته ی زنجیر و زندان، یا علی
87 گران سِـیرش مبین قاصد که بی پایان بود راهش
88 ره گشودم در دل از بیگانگی با آشنایی
89 عجب پایی گریزان دارد این عمر
90 ای تو دیوانی که هر بیتش یکی دنیا غزل
91 ندانم این جهان یا آن جهان به
92 عمر بگذشت به کوچیدن ایامی چند
93 بگشا بر رخ می خواره دَری بهتر از این
94 ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
95 شب به هم درشکند زلف چلیـپایی را
96 اگر خورشید شد خاموش ماه و اختری هم هست
97 شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
98 عجین تن نِـیی کز ماء و تینی
99 زندگی خسته کند گر همه یکسان گذرد
100 در قفسم حوصله سر می رود
101 جهان من همه آیینه و عشق است آیینم
102 تا در اقلیم ری آوازه در افکنده ورودم
103 سِـر سودای تو در هیچ سری نیست که نیست
104 هدهد بیا به شهر صبا می فرستمت
105 با تو گر عشق ندادند گناه من نیست
106 از من چه طالعی است که با این شتاب عمر
107 تسلیم شو که حکم قضا می توان شنید
108 عاشقی درد است و درمان نیز هم
109 آنجا که به شمشیر جفای تو بمیرم
110 چه گزارشی است یارب به تغنی نوایی
111 نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی
112 آفتاب تو ام از روزن دل می تابد
113 پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه ی توست
114 از این شیطان که من دیدم ، کسی جان در نخواهد برد
115 پیمانه الستم پیموده شور ومستی
116 داغ یارانم به جان تازد که یاران را چه شد
117 آفرینش کتاب حکمت اوست
118 حافظا باز از تو استدعای همت می کنم
119 بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد
120 تویی که جوهر جانی و جان هر دو جهانی
121 گفتی تو هم به مجلس اغیار می روی
122 ای هدهد از سریر سلیمان ما بگو
123 درس عشقی که شد از عهد دبستان از بر
124 گل و شمعم به مزار دل خونین آمد
125 دوشم چه خواب خوش که شب غم سر آمدی
126 خدا که وعده عمر دوباره داد مرا
127 زدی حلقه ام بر در آشنایی
128 تنیده دور و بر جان من طناب تنم
129 گلچين که آمد اي گل من در چمن نباشم
130 سلطان قضا صولتي از سلطنت اوست
131 برداشت پرده شمعم و پروانه پر گرفت
132 سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند
133 چند بيداد کني دادم کن
134 اي آفتاب هاله اي از روي ماه تو
135 شب چراغ خلوت شب زنده دارانم چو شمع
136 هاتفم زير لبي گاه صدا مي گويد
137 بجهيم از خود و در جبهه بجوييم خدا را
138 اي بر سرير ملک ازل تا ابد خدا
139 سعديا! از باب عشقت در گلستان آمديم
140 عمر دنيا به سر آمد که صبا مي ميرد
141 مهرش افزود که از ماه رخش کاسته بود
142 ز من بر گشته روي کار جانا
143 از متن جمال تو کجا ديده شود سير
144 به صحراهاي وحشي مي چمد آهو وشي تنها
145 زندگانيم و زمين زندان ماست
146 سزاي همت خود سر نمي نهم به سجود
147 ولي که داده خدايش به وصل خويش وسايل
148 ارمغان آمد و پيغام وحيدم در داد
149 گر دل شکستگان بنوازند ناي عمر
150 بار بگذارد ولي هرگز نکاهد بار ِ مادر
151 کوره هم خاموش و ما سرکوب و سنداني هنوز
152 چه دريايي است ميلاد عظيم نيمه ي شعبان
153 رمضان سايه ي مهر از سر ما مي گيرد
154 تا جلوه مي کني به چمن، سروي و گلي
155 چه بودي ار همه کس درس ِخود، روان بودي
156 من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست
157 جواني شمع ره کردم که جويم زندگاني را
158 سيل است و شبانگاه و جهان غرقه در آب است
159 به ميليون سالها پرواز نوري آسمان پرّان
160 نشان هاست مرد خدا را وليـِکن
161 صحابه بود و سخن از اصول دين و فروع
162 ز دانش بود آدمي ناگزير
163 دم به دم زنده از آنيم که دم زنده از اوست
164 خداي خويشتن بشناس و بس کن
165 شمع و پروانه هم از دفتر عشق
166 شاه مرغان به سینه ی جنگل
167 مژده ای دل که تو را یار خریدار آمد
168 آبی که خاک کشور ما در میان گرفت
169 از عقل و قالش در گذر
170 بهار آمد، بهار آمد، خوش آمد
171 سلام ای سرزمین وحی و الهام
172 سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز
173 مادر، بهشت من همه آغوش گرم توست
174 سه تن گاو، زرد و سفید و سیاه
175 همه ی نور انبیاء با اوست
176 عشق و تعلیم از نخستین اوستاد
177 بیداد رُفت لاله ی بر باد رفته را
178 کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
179 علی به باغ فدک، بیل زارعان بر دوش
180 در قعر هزار ساله غار قرون
181 پروانه ای زرین چو شعرای یمانی
182 شمعی فروخت چهره که پروانه ی تو بود
183 باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
184 شب ها به کنج خلوتم آواز می دهند
185 خزان است و هنگامه ی برگ ریز
186 عشق باز آي که جاني به تنم باز آيد
در بستر بیماری
زندگینامه از زبان شاعر
دلی که با تو شبی مونس و مؤانس شد ..
یار پیش پای خود بیند مرا ...
شراب ژاله به جام است باغ و بستان را ...
یا علی باز از خدا دستی به همراه بسیج ...
آبی که خاک کشور ما را در میان گرفت ...
بير گون آغيز قالي بوش ...
دونن گجه جینلر هجوم چکدیلر ...
قوی بو انقلاب سئل کیمی آخسن ...
خان ننه هایاندا قالدین ...
حيدربابا ، ايلديريملار شاخاندا ...
مژده ای دل که نجات از ظلماتم دادند ...
از ما چه جای جلوه که تجلیل می کنند
شهید زنده مثالش رئیس جمهوریست
پیمانه الستم پیموده شور و مستی
حیدر بابا
چون خواب نوشین یاد دارم ماهتابی
سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سرودهاست. وی در تبریز بهدنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری کردهاند.
مهمترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی بهشمار میرود و شاعر در آن از اصالت و زیباییهای روستا یاد کردهاست.
شهریار در سرودن انواع گونههای شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشتهاست. از جملهٔ غزلهای معروف او میتوان به علی ای همای رحمت و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشتهاست.
برای دانلود هر قطعه ادبی شعر استاد شهریار بر روی فلش های بالای اشعار کلیک بفرمائید
1 دلدارم آمدست که دیدار تازه کن
2 وای چه خسته می کند، تنگی این قفس مرا
3 جوانی حسرتا، با من وداع جاودانی کرد
4 ستایش مر خدا را شاید و شکر و سپاس او را
5 گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر
6 روی در کعبه این کاخ کبود آمده ایم
7 دلم جواب بلی می دهد صلای تو را
8 ناله زد بوم از خراسانم که گلشن نیز رفت
9 ای خدا هر خبری می شنویم، جانگدازست و عذابیست علیم
10 فـَرخا چونی و چون می چرخدت ایام عمر
11 نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
12 دوستانم ناخلف انگاشتند
13 دلها که آرزوی امام رضا کنند
14 هرکه نه در سایه ایمان شود
15 ای کعبه دری باز به روی دل ما کن
16 کوره ی عشق بیافروز که کانون باشی
17 چه جای سر اگر سرور نباشد
18 خبر وای به سر وقت من آمد شب دوش
19 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
20 تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
21 آن را که خواندی ای دل غافل حبیب من
22 قمار عاشقان بُردی ندارد از نَـداران پرس
23 تا باد صبا کوی تو اش دسترس افتاد
24 ای فلک خون دل از خوان تو، نان ما را بس
25 شب است و چشم من و شمع اشک بارانند
26 چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
27 الا ای نوگل رعنا که رَشک شاخ شمشادی
28 تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
28 تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
29 باز پیرانه سرم عشق تو در یاد آمد
30 آوخ آن وحشی غزال دل شکار از من رمید
31 شب است و چشم به راه ستاره ی سحرم
32 یارب آن یوسف گمگشده به من باز رسان
33 ابدیت که به هر جلوه تجلا می کرد
34 ستون عرش خدا قائم از قیام محمد
35 نیما! غم دل گو که غریبانه بگرییم
36 هنوز هست به گوشم صدای سبحانی
37 گذار آرد مه من گاه گاه از اشتباه اینجا
38 ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
39 در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
40 بهار آمد و فرخ فرح، فراز آورد
41 بنال ای نی که من غم دارم امشب
42 مرا هر گه بهار آید، به خاطر یاد یار آرد
43 به دوش ِ دل ز غم عشق بارها دارم
44 نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
45 ماه من! چهره برافروز که آمد شب عید
46 ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
47 سر بر آرید حریفان که سبویی بزنیم
48 مرا ندیده برفتی، ندیده ام بگرفتی
49 صحنه آفاق چون تو ماه ندارد
50 تا نپنداری که من سر پیچم از پیمان پیر
51 سری به سینه خود تا صفا توانی یافت
52 دامن مکش به ناز، که هجران کشیده ام
53 آسمان خود خبر از عالم درویشان است
54 تا جلوه کرد طلعت ساقی به جام ما
55 سر خوش آنان که سر خیره به خمخانه زدند
56 منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
57 رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد
58 بود آیا که در صلح وصفا بگشایند
59 همدمان یارب کجا رفتند و یاران را چه شد
60 آنان که سرمه از رد ِ پای شما کنند
61 علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
62 گر گوش مال عشق نبودی به ساز من
63 آمد بهار و لاله شد از ژاله پر ز می
64 کوی میخانه ما آب و هوایی دارد
65 رو به هر قبله که کردم، صنما سوی تو بود
66 خیز تا خیمه ی عزلت به خرابات بریم
67 هر رایت از تو دیدم، بود از بلندی آیت
68 از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
69 چشم و ابروی تو تا تیر و کمانی دارد
70 اسم اعظم باز گردد با سلیمان غم مخور
71 نه غمی می رود و نی هوسی می آید
72 نه از این ورطه نجاتی که کناری گیرند
73 تا بود خون جگر خوان جهان این همه نیست
74 باغ ها خلوت و خالی است کجایی بلبل
75 به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ
76 رسیدم در تو و دستت ز دامن برنمی دارم
77 ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
78 محرم آمد و نو کرد درد و داغ حسین
79 سالها دخمه ی خود ظلمت زندان کردم
80 ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است
81 کس نیست در این گوشه فراموش تر از من
82 پرتو ذات ازل را دو جهان ذراتند
83 کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
84 در بهاران سری از خاک برون آوردن
85 الا ای هدهد تخت سلیمان
86 مستمندم بسته ی زنجیر و زندان، یا علی
87 گران سِـیرش مبین قاصد که بی پایان بود راهش
88 ره گشودم در دل از بیگانگی با آشنایی
89 عجب پایی گریزان دارد این عمر
90 ای تو دیوانی که هر بیتش یکی دنیا غزل
91 ندانم این جهان یا آن جهان به
92 عمر بگذشت به کوچیدن ایامی چند
93 بگشا بر رخ می خواره دَری بهتر از این
94 ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
95 شب به هم درشکند زلف چلیـپایی را
96 اگر خورشید شد خاموش ماه و اختری هم هست
97 شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
98 عجین تن نِـیی کز ماء و تینی
99 زندگی خسته کند گر همه یکسان گذرد
100 در قفسم حوصله سر می رود
101 جهان من همه آیینه و عشق است آیینم
102 تا در اقلیم ری آوازه در افکنده ورودم
103 سِـر سودای تو در هیچ سری نیست که نیست
104 هدهد بیا به شهر صبا می فرستمت
105 با تو گر عشق ندادند گناه من نیست
106 از من چه طالعی است که با این شتاب عمر
107 تسلیم شو که حکم قضا می توان شنید
108 عاشقی درد است و درمان نیز هم
109 آنجا که به شمشیر جفای تو بمیرم
110 چه گزارشی است یارب به تغنی نوایی
111 نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی
112 آفتاب تو ام از روزن دل می تابد
113 پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه ی توست
114 از این شیطان که من دیدم ، کسی جان در نخواهد برد
115 پیمانه الستم پیموده شور ومستی
116 داغ یارانم به جان تازد که یاران را چه شد
117 آفرینش کتاب حکمت اوست
118 حافظا باز از تو استدعای همت می کنم
119 بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد
120 تویی که جوهر جانی و جان هر دو جهانی
121 گفتی تو هم به مجلس اغیار می روی
122 ای هدهد از سریر سلیمان ما بگو
123 درس عشقی که شد از عهد دبستان از بر
124 گل و شمعم به مزار دل خونین آمد
125 دوشم چه خواب خوش که شب غم سر آمدی
126 خدا که وعده عمر دوباره داد مرا
127 زدی حلقه ام بر در آشنایی
128 تنیده دور و بر جان من طناب تنم
129 گلچين که آمد اي گل من در چمن نباشم
130 سلطان قضا صولتي از سلطنت اوست
131 برداشت پرده شمعم و پروانه پر گرفت
132 سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند
133 چند بيداد کني دادم کن
134 اي آفتاب هاله اي از روي ماه تو
135 شب چراغ خلوت شب زنده دارانم چو شمع
136 هاتفم زير لبي گاه صدا مي گويد
137 بجهيم از خود و در جبهه بجوييم خدا را
138 اي بر سرير ملک ازل تا ابد خدا
139 سعديا! از باب عشقت در گلستان آمديم
140 عمر دنيا به سر آمد که صبا مي ميرد
141 مهرش افزود که از ماه رخش کاسته بود
142 ز من بر گشته روي کار جانا
143 از متن جمال تو کجا ديده شود سير
144 به صحراهاي وحشي مي چمد آهو وشي تنها
145 زندگانيم و زمين زندان ماست
146 سزاي همت خود سر نمي نهم به سجود
147 ولي که داده خدايش به وصل خويش وسايل
148 ارمغان آمد و پيغام وحيدم در داد
149 گر دل شکستگان بنوازند ناي عمر
150 بار بگذارد ولي هرگز نکاهد بار ِ مادر
151 کوره هم خاموش و ما سرکوب و سنداني هنوز
152 چه دريايي است ميلاد عظيم نيمه ي شعبان
153 رمضان سايه ي مهر از سر ما مي گيرد
154 تا جلوه مي کني به چمن، سروي و گلي
155 چه بودي ار همه کس درس ِخود، روان بودي
156 من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست
157 جواني شمع ره کردم که جويم زندگاني را
158 سيل است و شبانگاه و جهان غرقه در آب است
159 به ميليون سالها پرواز نوري آسمان پرّان
160 نشان هاست مرد خدا را وليـِکن
161 صحابه بود و سخن از اصول دين و فروع
162 ز دانش بود آدمي ناگزير
163 دم به دم زنده از آنيم که دم زنده از اوست
164 خداي خويشتن بشناس و بس کن
165 شمع و پروانه هم از دفتر عشق
166 شاه مرغان به سینه ی جنگل
167 مژده ای دل که تو را یار خریدار آمد
168 آبی که خاک کشور ما در میان گرفت
169 از عقل و قالش در گذر
170 بهار آمد، بهار آمد، خوش آمد
171 سلام ای سرزمین وحی و الهام
172 سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز
173 مادر، بهشت من همه آغوش گرم توست
174 سه تن گاو، زرد و سفید و سیاه
175 همه ی نور انبیاء با اوست
176 عشق و تعلیم از نخستین اوستاد
177 بیداد رُفت لاله ی بر باد رفته را
178 کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
179 علی به باغ فدک، بیل زارعان بر دوش
180 در قعر هزار ساله غار قرون
181 پروانه ای زرین چو شعرای یمانی
182 شمعی فروخت چهره که پروانه ی تو بود
183 باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
184 شب ها به کنج خلوتم آواز می دهند
185 خزان است و هنگامه ی برگ ریز
186 عشق باز آي که جاني به تنم باز آيد
دانلود اشعار صوتی استاد شهریار
در بستر بیماری
زندگینامه از زبان شاعر
دلی که با تو شبی مونس و مؤانس شد ..
یار پیش پای خود بیند مرا ...
شراب ژاله به جام است باغ و بستان را ...
یا علی باز از خدا دستی به همراه بسیج ...
آبی که خاک کشور ما را در میان گرفت ...
بير گون آغيز قالي بوش ...
دونن گجه جینلر هجوم چکدیلر ...
قوی بو انقلاب سئل کیمی آخسن ...
خان ننه هایاندا قالدین ...
حيدربابا ، ايلديريملار شاخاندا ...
مژده ای دل که نجات از ظلماتم دادند ...
از ما چه جای جلوه که تجلیل می کنند
شهید زنده مثالش رئیس جمهوریست
پیمانه الستم پیموده شور و مستی
حیدر بابا
چون خواب نوشین یاد دارم ماهتابی